۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه

"آنان به چرا مرگ خودآگاهانند..."/ به یاد شهدای مرداد1367


ما بی چرا زندگانیم
"ما بی چرا زندگانیم، آنان به چرا مرگ خودآگاهانند...". (شاملو)
بی گمان اندیشه نامیراست. پیش از آنکه در قالب تن برویم، و پس از آن نیز که از قالب تن درآییم، باز همان اندیشه ایم. اما این بار به گونه ای دیگر. اندیشه ای می ماند حیات بخش، جوشنده، پرورنده، و در نهایت به روحی دمنده در فضایی سرد و خاموش تبدیل می شود تا زندگان مرده از آن نضج گیرند و بشکفند و نغمه های عاشقانه ی در گلو خفته شان را سر دهند.
جلاد خون آشام در وهم و خیال خود می پنداشت که پیروز میدان است. می پنداشت که با نابودی و بی و نام نشان کردن تن های جاودان شده، آرام سر بر بالین جنایتش می نهد و فردا روز رویای استبداد شیرینش را تحقق می بخشد؛ بی هیچ آزاده مردی!
اما چه غفلت بزرگی و چه سفاهت پستی که بر سنگفرش خونین لاله های عاشق بنای ستم را برافراشتن، که اندیشه های آنان چنانش در شکنجه کشند که همه ی وجودش را بخشکاند. جاودان لاله های عاشقی که سرود آزادی و سربلندی را به قیمت جانشان فریاد زدند. اینان همان سربدارانی اند که آیین سرداری و سربه داری را پاس داشته و به هر آزاده ای آموختند که با سربلندی جاودانه شدن بهتر از سرسپرده زندگی کردن است.
"اینان دل به دریا افکنانند" و جاودانگان تاریخ اند که با اندیشه های خود بذر عشق، حقیقت، و مردانگی و آزادی را در ژرفای جامعه کاشته اند، و روزی مهراوه ی درخشان آزادی و شرافت را بر چکاد اندیشه هایشان بارور خواهیم دید.
روانشان شاد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر