۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

گامی دیگر در راستای عربی کردن فرهنگ ایران


این هم یکی دیگر از نمادهای عربی سازی نظام در فرهنگ ایران.
تلاش های حاکمیت در راستای ویرانی فرهنگ و اندیشه ی ایرانی پیشینه ای به اندازه ی طول عمر آن دارد. می توان نشانه های آن را در هر زمینه ای دید. ضرب تاریخ قمری در پشت سکه ی 5000 ریالی نمونه ای دیگر از این دست است.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

جنبش سبز و مرزبندی ها

زیبایی و ظرفیت قوی جنبش سبز, متکثر بودن آن بود. در ابتدا از هر قشر و طبقه ای, زن و مرد برای گرفتن حق خود به جنبش پیوستند و آن حماسه ی بزرگ را آفریدند. رفتار متمدنانه و دمکراسی خواهانه همه ی اشخاص و گروه ها, از راست گراترین تا چپ گراترین, قابل ستایش است. اما متاسفانه هدف مند یا غیرهدف مند, کسانی ساز جدایی می زنند. دسته بندی کردن جنبش نه تنها هیچ خواسته ای از افراد و گروه ها را برآورده نمی کند بلکه ضربه ی مهلکی را بر آن وارد می کند.
به یاد دارم درست از زمانی که کسانی از بدنه و حتا سران جنبش مرزبندی ها را شروع کردند, حرکت های اعتراضی کم رنگ تر شد. این درست و طبیعی است که واکنش خشن حاکمیت ریزش اعتراضات را موجب می شود, اما با آن شور و التهابی که در دادخواهی مردم وجود داشت اگر یکپارچگی جنبش به همراه برنامه ریزی ادامه می یافت, شاید تا به حال به نتیجه ی چشم گیری رسیده بودیم.
زمانی که جنازه که نه, تن سالم و قوی میت بالای سر همه  چون گرگ به کمین نشسته, این و آن به دنبال مرزبندی, تقسیم غنائم و تسویه حساب های شخصی و غیرشخصی اند. این که نشد جنبش! بی منطقی ترین تفکر مانند این نشنیدم که برخی به این دلیل ریزش کردند چون پای مجاهدین یا گروه های دیگر در میان است. انگار که همه ی معترضین باید اول ثابت کنند که به هیچ کس و گروهی وابسته نیستند, بعد چماق ولایت را به جرم حرف زیادی بخورند. مگر غیر از این است که برای نابود کردن هر جریانی کوچک ترین برچسبی کافی است, و چه بهتر از مجاهد, سلطنت طلب, بهایی و به طور کل ضد انقلاب.
سی سال است که حکومت با فریب های همیشگی خود همه را به انحراف کشانده و هنوز هم می کشاند. متاسفانه ما غافلیم. اگر چه من فکر می کنم این سوگیری های بی منطق, زبان گویای حکومت مطلقه است, اما هستند کسانی که از روی ناآگاهی در این راه گام می نهند. مردمی که با هر تفکر و مرامی در کنار هم داد دمکراسی می زنند, نشانه ای از متکثر بودن و هم رایی آنان در احقاق حق است. از سوی دیگر نشانه ی آن است که تعداد کسانی که در دایره ی ولایت مدار می گنجند بسیار اندک اند. ما که می دانیم تبعیض در جامعه ی ولایی از هر نظامی بیش تر است, بنابراین اشتباه بزرگی است که با خوردن برچسب های گوناگون قافیه را ببازیم و به جای همراهی در پی کینه توزی های درون گروهی و برون گروهی باشیم.
تقریبن همه ی اشخاص و احزاب در مقاطع گوناگون اشتباهات بزرگی در پرونده های خود دارند. این مهم نیست. مهم این است که از آن ها برای ساختن آینده درس گرفت. ما ایرانی ها مشکل بزرگ تری نسبت به عرب ها داریم. و آن خودبزرگ بینی و غرور بی جایی است که در رگ و خون مان ریشه دوانیده. به جای عمل کردن, ببیش تر حرف می زنیم. بیش از آنکه به حرف و استدلال دیگران گوش دهیم و منصف باشیم, فقط بر درستی ادعای خود پای می فشاریم. همه را پایین تر و خود را برتر می بینیم اما پای کار کردن که به میان می آید حاضر نیستیم قدمی برداریم. همه را محکوم می کنیم اما نمی خواهیم اشتباهات خود را بپذیریم. اگرچه واکاوی جنبش و نقاط ضعف و قوت آن مفصل تر از این هاست و کسانی هم در این باره گفته و نوشته اند, اما آنچه که در این جا به نظرم آمد خواستم کوتاه بنویسم.
اگر این روش غلطی که در فرهنگ ما ریشه زده درست نشود, فاتحه ی این جنبش و اگر دفعه ی بعدی هم باشد, همه ی جنبش ها را باید خواند.

۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

تایید کشتار در اشرف, تایید استبداد

روی سخنم با حکومتی ها نیست, چرا که با حمایت خود از حاکمیت به هر دلیل, مخالفت خود را با حقوق انسانی برای همه, نشان داده اند. از کسانی که خود را مدافع و مبارز آزادی و دمکراسی معرفی می کنند در شگفتم که وقتی پای عمل به میان می آید حاضر نیستند لحظه ای آن هم در فضای سایبر که کمترین زحمت و هزینه را دارد, در کنار اپوزیسیونی دیگر قرار گیرند؛ آن هم گروهی که بیش از نیم قرن سابقه ی تشکیلاتی و مبارزاتی داشته و در سخت ترین دوره ها از موجودیت و هدف خود دفاع کرده اند. واقعیت این است که بسیاری از ما هنوز به ظرفیت دمکراسی و رعایت حقوق بشر نرسیده ایم. بنیادگرایی به شکل دینی و غیر آن, چنان در این فرهنگ و مرزوبوم ریشه دوانیده که چنین افرادی که داعیه ی جامعه ی مدنی دارند, هنوز نتوانسته اند کلامی بر خلاف اندیشه های خود را بشنوند حتا اگر تنها یک خبر و یا گزارش باشد.
این برخی افراد به ظاهر روشنفکر و طرفدار حقوق بشر چنان به بافته های ذهنی خود مشغولند که فراموش می کنند دست کم سی سال در جامعه ی تک صدایی, هیچ نوا و زمزمه ای غیر از فریادهای کینه ورزانه و مخرب حاکمیتی این چنین را نشنیده اند. طبیعی است که بیش تر بافته ها و استناد این افراد براساس اطلاعات نادرستی است که از سوی رسانه ی میلی پخش شده است. تا جایی که حتا از بسیاری افراد تحصیل کرده هنوز واژه ی منافق را برای مجاهدین خلق می شنویم, در صورتی که هر انسان با شعور و منصفی می تواند بفهمد که این نظام بود که از ابتدا بر نفاق و دروغ بنیان گذاشته شد و هنوز هم همان گونه که در دو سال گذشته جهانیان دیدند از هر گونه ابراز نفاق و دروغ ابایی ندارد.


کسی که حتا حق نفس کشیدن را برای اعضای بزرگ ترین و قوی ترین تشکیلات دگر اندیش, قائل نیست به هیچ رو نمی تواند فرد دمکراتی باشد. این آدم در صورت وصل به حاکمیت حتمن شمشیر برنده تری خواهد داشت. متاسفانه ما بیش تر دمکراسی و جامعه ی مدنی را در کلام شنیده و تعبیر کرده ایم, آن را بزک می کنیم و به طرف داری آن مباهات می کنیم. به جز دوره ی کوتاهی که کشور ما آن هم به همراه هرج ومرج و بی ثباتی به چشم دیده, هیچ یک تجربه ای نداریم. چنین شرایطی, موقعیت هایی را پیش می آورد تا افراد ماهیت اندیشه و رفتار خود را در کنار شعارهایشان به نمایش بگذارند.
من بر این باورم تا زمانی که فرهنگ و اندیشه ی ما درست نشود دمکراسی و جامعه ی مدنی, سرابی بیش نخواهد بود. تا زمانی که کم ترین حق را برای دیگران ارج نگذاریم, حقوق بشر را به تمسخر کشیده ایم. تا زمانی که خرد جستجوگر را جایگزین اندیشه های قالبی نکنیم, تنها خود را با واژه های دهن پر کن فریفته ایم. تا زمانی که تحمل شنیدن نظر دیگران را نداریم و تا زمانی که خوبی ها را در کنار بدی ها ارزیابی نکنیم, نمی توانیم خود و نظر خود را بر حق بدانیم.
بسیاری داستان مشروطه را نمی دانند و یا فراموش کردند, بسیاری 28 مرداد و مصدق را فراموش کرده اند, روند شکل گیری انقلاب و نقش اشخاص و احزاب را یا نمی دانند یا فراموش کرده اند, کشتار دهه  60 را فراموش کرده اند, جنگ ویران گر و دست اندرکاران آن را فراموش کرده اند, بسیاری جنبش هایی چون 18 تیر,  قتل های زنجیره ای و افشاگری هایی که درباره ی آن شد را فراموش کرده اند, بسیاری چندوچون به قدرت رسیدن احمدی نژاد را در دور اول و دوم , و حتا خروش ملت در دوسال گذشته, بگیروببند و کهریزک و اعدام زندان و شکنجه و غیره را فراموش کرده اند. انگار کسی کاری نکرد. آیا برخی که کم هم نیستند این قدر بی عار و بی درد شده اند؟
اما از سوی دیگر نام مجاهد که به میان می آید, سراسر وجودش را کینه و نفرت پر می کند! چرا؟ هر چه فکر می کنم به این نتیجه می رسم که اگر شخص مخالف آدم عاقل و فهمیده ای باشد حتمن تحت تاثیر تبلیغات رسانه ی میلی است, وگرنه چرا در زمینه های دیگر واکنشی این چنین نمی بینیم. بی شک روایت های رسانه ای که با مهارت ساخته و پخش شده است در طول سال های پس از انقلاب اثر خود را گذاشته است. این افراد کینه ی همکاری با صدام را با تمام وجود حفظ کرده اند, اما همدستی حاکمیت با امریکا (شیطان بزرگ) را در ابتدای انقلاب نادیده گرفته اند. تعاملات با روسیه و چین را نمی بینند. (شعار نه شرقی نه غربی!) کشتار جوانان در دهه ی 60 را نمی خواهند به یاد بیاورند, صدها هزار کشته و مجروح و داغدیده ی جنگ هشت ساله (البته پس از پذیرش قطعنامه از سوی عراق) و عوامل آن را نمی خواهند ببینند اما کینه ی مجاهدین را در دل می پرورانند. غارت و چپاول ثروت ملی به هر شکل در نظر ایشان اهمیتی ندارد, اما حضور مجاهدین در عراق برایشان بزرگ ترین خیانت شده, در صورتی که ذخایر ملی ما همواره در خدمت تروریست های لبنان و فلسطین و غیره بوده است. شمش های طلایی که سر از ترکیه درآورد, سرمایه هایی که در کشورهای عربی و غیره از مملکت خارج می شود و همه جور چپاولی که از سوی رژیم شده, این ها خیانت نیست!
افراد و گروه های بسیاری بوده و هستند که خیانت کار از آب در آمده اند. هنوز هم بسیاری در داخل و خارج منتظر فرصت اند تا بتوانند به حاکمیت وصل شوند. نه برای جنبش و نه مردم هم ارزشی قایل نیستند. اما این طور که علیه مجاهدین موضع گیری می شود با آنان محالفت نمی شود!
به هر حال من طرفدار اتحاد و یکپارچگی ام. در غیر این صورت به خواسته ی دشمن مشترک عمل کرده ایم.
اگرچه کشور ما جامعه ی استبدادزده ای را در خود جای داده است, اما خوش بختانه به لطف رسانه های گوناگون, کسی که جویای حقیقت باشد نمی تواند از اخبار حقایق و واقعیت ها بی نصیب بماند.

۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

پیوند سبزجامگان و سرخ جامگان

دو عکس زیر نمایی از درون بالاترین بخش قلعه ی بابک است. سردری که جنبش سبز روی آن نوشته شده, احتمالن انبار غله ی مبارزان پاکدین بوده است. این دژ سربلند در کلیبر همچنان میعادگاه آزادی خواهان و مهین دوستان ایرانی است. اگرچه او از این مرز و بوم برخاسته, اما نه تنها وی بلکه همه ی انسان های بزرگ, به همه ی بشریت تعلق دارند. جنبش او که از دل پاک و ستم دیده ی مردم برخاسته بود, نمونه ای با شکوه از مبارزه ی دادخواهانه است.



بی شک این دلاور مرد ایرانی الگوی مبارزه و آزادی خواهی است.

از عظمت این بزرگ مرد همین بس که به هیچ روی در برابر ستم سر فرود نیاورد و در طول 22 سال مبارزه ی بی امان, طولانی ترین و پر افتخارترین دوران مبارزه علیه ستم را برای ایرانیان آزاده به یادگار گذاشت.

۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه

خطر غرق شدن


رودخانه ای که در زیر می بینید بین راه یاسوج - گچساران واقع شده. این عکس ها روز اول فروردین رودخانه را نشان می دهد. حالا چه زمانی و در چه فصلی از سال خطر غرق شدن شناگران را تهدید می کند خدا می داند.
اما به هر حال باید مواظب شکسته شدن دست و پا باشیم.


۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

اختلاف به جای اتحاد

معروف این است که در صورت وجود یک دشمن خارجی, کینه توزی ها جای خود را به همبستگی داده تا پس از رهایی از شر دشمن مشترک و در صورت لزوم, به نقادی یک دیگر پرداخت. متاسفانه در این مملکت انگار این قاعده هم مصداق ندارد.
مدتی است که لینک های خصمانه ای علیه مجاهدین در بالاترین ارسال می شود. تقریبن در همه ی این لینک ها بوی کینه توزی به شکل های مختلف به مشام می رسد. بدون این که بخواهم جانبداری خاصی داشته باشم, بر این باورم که فرستادن این گونه نوشته ها و تایید آن از سوی بقیه ی کاربران چیزی جز کاشتن کینه ای مضاعف و ایجاد تفرقه نتیجه ای نخواهد داشت. ادبیاتی که اغلب به کار می رود, احمد خاتمی و احمدی نژاد و امثال آنان را به یاد می آورد. انگار که این کلمات از دهان سخنگوی نظام بیرون می آید. گویندگان و نویسندگان این گونه موضع گیری ها, اگر نگوییم وابسته به حاکمیت اند, اما دست کم حرف دل حاکمیت را می زنند. چرا که اثر تبلیغات و تخریب این و آن از سوی رژیم را در این جا می توان دید.
من بر این باورم که اگر کسی انتقادی دارد با دلیل و رعایت انصاف مطرح کند, نه این که در سایه ی تبلیغات حکومتی و بدون توجه به شرایط زمان و مکان شروع به توهین و ابراز انزجار کند. مجاهدین اگر از بین رفتنی بودند در طول 30 سال گذشته و در زیر فشارهای فراوان و گوناگون نابود می شدند. بنابراین مخالفین چه بخواهند و چه نخواهند باید با پذیرش نه تنها ایشان بلکه هر مخالف دیگر با هر مرام و مسلکی مسیر مشترک آزادی و دمکراسی خواهی را در پیش گیرند.
به نظر من کوشندگانی که در پی آزادی و دمکراتیک شدن مملکت اند, باید از تجربه های کافی گذشته استفاده کرده و به جای برخورد احساسی و طرد این و آن ظرفیت خود را بالا برده و همبستگی را محور رفتارهای خود قرار دهند. تقریبن همه ی مخالفین مجاهدین ریشه ی کینه ی خود را در دوران جنگ با عراق می یابند. چیزی که می خواهم بگویم نه این که در تایید رفتار مجاهدین باشد (که حتما برای خود دلایلی دارند), بلکه می خواهم یادآوری کنم که اگر در این میان خیانتی صورت گرفته است, از بالاترین مسئولین حکومتی تا پایین ترین آنان نقش موثر و اول را دارشته و دارند. همه می دانند که پس از پذیرش قطعنامه حکومت ج.ا. نقش تجاوزگر را داشت. میلیاردها دلار هزینه, صدها هزار کشته و مجروح و مفقودالاثر و ده ها بدبختی و مصیبت به بار آمده و تا سال ها باید تاوان آن را ملت بدهند, بر گردن کیست؟ آیا جز این است که حاکمیت از ریز تا درشت در این مصیبت مسئولند؟
در دهه ی 60 آقایان اصلاح طلب داخلی و خارجی یا مسئول مستقیم کشتار و خفقان و تثبیت استبداد بودند و یا سکوت کردند؛ که در هر دو حالت مقصر و مجرمند. اگر به جای همکاری و حل شدن در ظلم ظالم به معنرضین می پیوستند چه بسا این قدر هزینه ی جانی و مالی بر این مرز و بوم وارد نمی شد. هاشمی, موسوی, کروبی, خاتمی, و ... و حتا بسیاری از اصلاح طلبان امروز و یاران ظالم دیروز که خارج نشین شده اند, همگی شعار اصلاحات سر می دهند (البته با تعریف های متفاوت).
خب با این وضعیت اگر قرار باشد افراد را با جرم گذشته ی آنان به ترازو گذاشت بی شک آقایان تندرو, محافظه کار و اصلاح طلب داخلی و خارجی متهمین ردیف اول اند. باید همه را با نفرت نگریست. تقریبن همه ی تیره روزی این ملت بر گردن آنان است. با این نگرش, باید فاتحه ی جنبش را خواند. اگرچه شروع این جنبش بیشتر رنگ و بوی اصلاح طلب حکومتی داشت, اما همه شاهد بوده ایم که رفته رفته هم ماهیت آن و هم ظاهرش رو به دگرگونی نهاد. این, چیزی نیست مگر متکثر بودن آن. و خوبی یک جنبش و رفتار دمکراتیک تکثر گرایی آن است, در غیر این صورت در خوش بینانه ترین حالت به استبدادی چون شرایط کنونی و چه بسا بدتر منجر خواهد شد.
من بر این باورم که از چپ گراترین افراد و گروه ها تا راست گراترین آنان, به خصوص در سال های آغازین انقلاب اشتباهات فراوانی داشتند. هنوز هم هستند کسانی که نه تنها به اشتباهات خود اعتراف نمی کنند, بلکه بر درستی رفتار گذشته ی خود پای می فشارند. اما این دلیل نمی شود که همه را منفور دانست, مگر آن که بخواهند ضربه ای بر آزادی و دمکراسی خواهی جنبش مردمی وارد کنند.
بنابراین به نظر من باید این موضع گیری های کینه توزانه در برابر یک دیگر را به کناری نهاد و در کنار رفتارهای درست آزادی خواهی, ظرفیت خود را برای رسیدن به سیستمی متکثر, تقویت کنیم.