روی سخنم با حکومتی ها نیست, چرا که با حمایت خود از حاکمیت به هر دلیل, مخالفت خود را با حقوق انسانی برای همه, نشان داده اند. از کسانی که خود را مدافع و مبارز آزادی و دمکراسی معرفی می کنند در شگفتم که وقتی پای عمل به میان می آید حاضر نیستند لحظه ای آن هم در فضای سایبر که کمترین زحمت و هزینه را دارد, در کنار اپوزیسیونی دیگر قرار گیرند؛ آن هم گروهی که بیش از نیم قرن سابقه ی تشکیلاتی و مبارزاتی داشته و در سخت ترین دوره ها از موجودیت و هدف خود دفاع کرده اند. واقعیت این است که بسیاری از ما هنوز به ظرفیت دمکراسی و رعایت حقوق بشر نرسیده ایم. بنیادگرایی به شکل دینی و غیر آن, چنان در این فرهنگ و مرزوبوم ریشه دوانیده که چنین افرادی که داعیه ی جامعه ی مدنی دارند, هنوز نتوانسته اند کلامی بر خلاف اندیشه های خود را بشنوند حتا اگر تنها یک خبر و یا گزارش باشد.
این برخی افراد به ظاهر روشنفکر و طرفدار حقوق بشر چنان به بافته های ذهنی خود مشغولند که فراموش می کنند دست کم سی سال در جامعه ی تک صدایی, هیچ نوا و زمزمه ای غیر از فریادهای کینه ورزانه و مخرب حاکمیتی این چنین را نشنیده اند. طبیعی است که بیش تر بافته ها و استناد این افراد براساس اطلاعات نادرستی است که از سوی رسانه ی میلی پخش شده است. تا جایی که حتا از بسیاری افراد تحصیل کرده هنوز واژه ی منافق را برای مجاهدین خلق می شنویم, در صورتی که هر انسان با شعور و منصفی می تواند بفهمد که این نظام بود که از ابتدا بر نفاق و دروغ بنیان گذاشته شد و هنوز هم همان گونه که در دو سال گذشته جهانیان دیدند از هر گونه ابراز نفاق و دروغ ابایی ندارد.
کسی که حتا حق نفس کشیدن را برای اعضای بزرگ ترین و قوی ترین تشکیلات دگر اندیش, قائل نیست به هیچ رو نمی تواند فرد دمکراتی باشد. این آدم در صورت وصل به حاکمیت حتمن شمشیر برنده تری خواهد داشت. متاسفانه ما بیش تر دمکراسی و جامعه ی مدنی را در کلام شنیده و تعبیر کرده ایم, آن را بزک می کنیم و به طرف داری آن مباهات می کنیم. به جز دوره ی کوتاهی که کشور ما آن هم به همراه هرج ومرج و بی ثباتی به چشم دیده, هیچ یک تجربه ای نداریم. چنین شرایطی, موقعیت هایی را پیش می آورد تا افراد ماهیت اندیشه و رفتار خود را در کنار شعارهایشان به نمایش بگذارند.
کسی که حتا حق نفس کشیدن را برای اعضای بزرگ ترین و قوی ترین تشکیلات دگر اندیش, قائل نیست به هیچ رو نمی تواند فرد دمکراتی باشد. این آدم در صورت وصل به حاکمیت حتمن شمشیر برنده تری خواهد داشت. متاسفانه ما بیش تر دمکراسی و جامعه ی مدنی را در کلام شنیده و تعبیر کرده ایم, آن را بزک می کنیم و به طرف داری آن مباهات می کنیم. به جز دوره ی کوتاهی که کشور ما آن هم به همراه هرج ومرج و بی ثباتی به چشم دیده, هیچ یک تجربه ای نداریم. چنین شرایطی, موقعیت هایی را پیش می آورد تا افراد ماهیت اندیشه و رفتار خود را در کنار شعارهایشان به نمایش بگذارند.
من بر این باورم تا زمانی که فرهنگ و اندیشه ی ما درست نشود دمکراسی و جامعه ی مدنی, سرابی بیش نخواهد بود. تا زمانی که کم ترین حق را برای دیگران ارج نگذاریم, حقوق بشر را به تمسخر کشیده ایم. تا زمانی که خرد جستجوگر را جایگزین اندیشه های قالبی نکنیم, تنها خود را با واژه های دهن پر کن فریفته ایم. تا زمانی که تحمل شنیدن نظر دیگران را نداریم و تا زمانی که خوبی ها را در کنار بدی ها ارزیابی نکنیم, نمی توانیم خود و نظر خود را بر حق بدانیم.
بسیاری داستان مشروطه را نمی دانند و یا فراموش کردند, بسیاری 28 مرداد و مصدق را فراموش کرده اند, روند شکل گیری انقلاب و نقش اشخاص و احزاب را یا نمی دانند یا فراموش کرده اند, کشتار دهه 60 را فراموش کرده اند, جنگ ویران گر و دست اندرکاران آن را فراموش کرده اند, بسیاری جنبش هایی چون 18 تیر, قتل های زنجیره ای و افشاگری هایی که درباره ی آن شد را فراموش کرده اند, بسیاری چندوچون به قدرت رسیدن احمدی نژاد را در دور اول و دوم , و حتا خروش ملت در دوسال گذشته, بگیروببند و کهریزک و اعدام زندان و شکنجه و غیره را فراموش کرده اند. انگار کسی کاری نکرد. آیا برخی که کم هم نیستند این قدر بی عار و بی درد شده اند؟
اما از سوی دیگر نام مجاهد که به میان می آید, سراسر وجودش را کینه و نفرت پر می کند! چرا؟ هر چه فکر می کنم به این نتیجه می رسم که اگر شخص مخالف آدم عاقل و فهمیده ای باشد حتمن تحت تاثیر تبلیغات رسانه ی میلی است, وگرنه چرا در زمینه های دیگر واکنشی این چنین نمی بینیم. بی شک روایت های رسانه ای که با مهارت ساخته و پخش شده است در طول سال های پس از انقلاب اثر خود را گذاشته است. این افراد کینه ی همکاری با صدام را با تمام وجود حفظ کرده اند, اما همدستی حاکمیت با امریکا (شیطان بزرگ) را در ابتدای انقلاب نادیده گرفته اند. تعاملات با روسیه و چین را نمی بینند. (شعار نه شرقی نه غربی!) کشتار جوانان در دهه ی 60 را نمی خواهند به یاد بیاورند, صدها هزار کشته و مجروح و داغدیده ی جنگ هشت ساله (البته پس از پذیرش قطعنامه از سوی عراق) و عوامل آن را نمی خواهند ببینند اما کینه ی مجاهدین را در دل می پرورانند. غارت و چپاول ثروت ملی به هر شکل در نظر ایشان اهمیتی ندارد, اما حضور مجاهدین در عراق برایشان بزرگ ترین خیانت شده, در صورتی که ذخایر ملی ما همواره در خدمت تروریست های لبنان و فلسطین و غیره بوده است. شمش های طلایی که سر از ترکیه درآورد, سرمایه هایی که در کشورهای عربی و غیره از مملکت خارج می شود و همه جور چپاولی که از سوی رژیم شده, این ها خیانت نیست!
افراد و گروه های بسیاری بوده و هستند که خیانت کار از آب در آمده اند. هنوز هم بسیاری در داخل و خارج منتظر فرصت اند تا بتوانند به حاکمیت وصل شوند. نه برای جنبش و نه مردم هم ارزشی قایل نیستند. اما این طور که علیه مجاهدین موضع گیری می شود با آنان محالفت نمی شود!
به هر حال من طرفدار اتحاد و یکپارچگی ام. در غیر این صورت به خواسته ی دشمن مشترک عمل کرده ایم.
اگرچه کشور ما جامعه ی استبدادزده ای را در خود جای داده است, اما خوش بختانه به لطف رسانه های گوناگون, کسی که جویای حقیقت باشد نمی تواند از اخبار حقایق و واقعیت ها بی نصیب بماند.
به هر حال من طرفدار اتحاد و یکپارچگی ام. در غیر این صورت به خواسته ی دشمن مشترک عمل کرده ایم.
اگرچه کشور ما جامعه ی استبدادزده ای را در خود جای داده است, اما خوش بختانه به لطف رسانه های گوناگون, کسی که جویای حقیقت باشد نمی تواند از اخبار حقایق و واقعیت ها بی نصیب بماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر