معروف این است که در صورت وجود یک دشمن خارجی, کینه توزی ها جای خود را به همبستگی داده تا پس از رهایی از شر دشمن مشترک و در صورت لزوم, به نقادی یک دیگر پرداخت. متاسفانه در این مملکت انگار این قاعده هم مصداق ندارد.
مدتی است که لینک های خصمانه ای علیه مجاهدین در بالاترین ارسال می شود. تقریبن در همه ی این لینک ها بوی کینه توزی به شکل های مختلف به مشام می رسد. بدون این که بخواهم جانبداری خاصی داشته باشم, بر این باورم که فرستادن این گونه نوشته ها و تایید آن از سوی بقیه ی کاربران چیزی جز کاشتن کینه ای مضاعف و ایجاد تفرقه نتیجه ای نخواهد داشت. ادبیاتی که اغلب به کار می رود, احمد خاتمی و احمدی نژاد و امثال آنان را به یاد می آورد. انگار که این کلمات از دهان سخنگوی نظام بیرون می آید. گویندگان و نویسندگان این گونه موضع گیری ها, اگر نگوییم وابسته به حاکمیت اند, اما دست کم حرف دل حاکمیت را می زنند. چرا که اثر تبلیغات و تخریب این و آن از سوی رژیم را در این جا می توان دید.
من بر این باورم که اگر کسی انتقادی دارد با دلیل و رعایت انصاف مطرح کند, نه این که در سایه ی تبلیغات حکومتی و بدون توجه به شرایط زمان و مکان شروع به توهین و ابراز انزجار کند. مجاهدین اگر از بین رفتنی بودند در طول 30 سال گذشته و در زیر فشارهای فراوان و گوناگون نابود می شدند. بنابراین مخالفین چه بخواهند و چه نخواهند باید با پذیرش نه تنها ایشان بلکه هر مخالف دیگر با هر مرام و مسلکی مسیر مشترک آزادی و دمکراسی خواهی را در پیش گیرند.
به نظر من کوشندگانی که در پی آزادی و دمکراتیک شدن مملکت اند, باید از تجربه های کافی گذشته استفاده کرده و به جای برخورد احساسی و طرد این و آن ظرفیت خود را بالا برده و همبستگی را محور رفتارهای خود قرار دهند. تقریبن همه ی مخالفین مجاهدین ریشه ی کینه ی خود را در دوران جنگ با عراق می یابند. چیزی که می خواهم بگویم نه این که در تایید رفتار مجاهدین باشد (که حتما برای خود دلایلی دارند), بلکه می خواهم یادآوری کنم که اگر در این میان خیانتی صورت گرفته است, از بالاترین مسئولین حکومتی تا پایین ترین آنان نقش موثر و اول را دارشته و دارند. همه می دانند که پس از پذیرش قطعنامه حکومت ج.ا. نقش تجاوزگر را داشت. میلیاردها دلار هزینه, صدها هزار کشته و مجروح و مفقودالاثر و ده ها بدبختی و مصیبت به بار آمده و تا سال ها باید تاوان آن را ملت بدهند, بر گردن کیست؟ آیا جز این است که حاکمیت از ریز تا درشت در این مصیبت مسئولند؟
در دهه ی 60 آقایان اصلاح طلب داخلی و خارجی یا مسئول مستقیم کشتار و خفقان و تثبیت استبداد بودند و یا سکوت کردند؛ که در هر دو حالت مقصر و مجرمند. اگر به جای همکاری و حل شدن در ظلم ظالم به معنرضین می پیوستند چه بسا این قدر هزینه ی جانی و مالی بر این مرز و بوم وارد نمی شد. هاشمی, موسوی, کروبی, خاتمی, و ... و حتا بسیاری از اصلاح طلبان امروز و یاران ظالم دیروز که خارج نشین شده اند, همگی شعار اصلاحات سر می دهند (البته با تعریف های متفاوت).
خب با این وضعیت اگر قرار باشد افراد را با جرم گذشته ی آنان به ترازو گذاشت بی شک آقایان تندرو, محافظه کار و اصلاح طلب داخلی و خارجی متهمین ردیف اول اند. باید همه را با نفرت نگریست. تقریبن همه ی تیره روزی این ملت بر گردن آنان است. با این نگرش, باید فاتحه ی جنبش را خواند. اگرچه شروع این جنبش بیشتر رنگ و بوی اصلاح طلب حکومتی داشت, اما همه شاهد بوده ایم که رفته رفته هم ماهیت آن و هم ظاهرش رو به دگرگونی نهاد. این, چیزی نیست مگر متکثر بودن آن. و خوبی یک جنبش و رفتار دمکراتیک تکثر گرایی آن است, در غیر این صورت در خوش بینانه ترین حالت به استبدادی چون شرایط کنونی و چه بسا بدتر منجر خواهد شد.
من بر این باورم که از چپ گراترین افراد و گروه ها تا راست گراترین آنان, به خصوص در سال های آغازین انقلاب اشتباهات فراوانی داشتند. هنوز هم هستند کسانی که نه تنها به اشتباهات خود اعتراف نمی کنند, بلکه بر درستی رفتار گذشته ی خود پای می فشارند. اما این دلیل نمی شود که همه را منفور دانست, مگر آن که بخواهند ضربه ای بر آزادی و دمکراسی خواهی جنبش مردمی وارد کنند.
بنابراین به نظر من باید این موضع گیری های کینه توزانه در برابر یک دیگر را به کناری نهاد و در کنار رفتارهای درست آزادی خواهی, ظرفیت خود را برای رسیدن به سیستمی متکثر, تقویت کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر