زیبایی و ظرفیت قوی جنبش سبز, متکثر بودن آن بود. در ابتدا از هر قشر و طبقه ای, زن و مرد برای گرفتن حق خود به جنبش پیوستند و آن حماسه ی بزرگ را آفریدند. رفتار متمدنانه و دمکراسی خواهانه همه ی اشخاص و گروه ها, از راست گراترین تا چپ گراترین, قابل ستایش است. اما متاسفانه هدف مند یا غیرهدف مند, کسانی ساز جدایی می زنند. دسته بندی کردن جنبش نه تنها هیچ خواسته ای از افراد و گروه ها را برآورده نمی کند بلکه ضربه ی مهلکی را بر آن وارد می کند.
به یاد دارم درست از زمانی که کسانی از بدنه و حتا سران جنبش مرزبندی ها را شروع کردند, حرکت های اعتراضی کم رنگ تر شد. این درست و طبیعی است که واکنش خشن حاکمیت ریزش اعتراضات را موجب می شود, اما با آن شور و التهابی که در دادخواهی مردم وجود داشت اگر یکپارچگی جنبش به همراه برنامه ریزی ادامه می یافت, شاید تا به حال به نتیجه ی چشم گیری رسیده بودیم.
زمانی که جنازه که نه, تن سالم و قوی میت بالای سر همه چون گرگ به کمین نشسته, این و آن به دنبال مرزبندی, تقسیم غنائم و تسویه حساب های شخصی و غیرشخصی اند. این که نشد جنبش! بی منطقی ترین تفکر مانند این نشنیدم که برخی به این دلیل ریزش کردند چون پای مجاهدین یا گروه های دیگر در میان است. انگار که همه ی معترضین باید اول ثابت کنند که به هیچ کس و گروهی وابسته نیستند, بعد چماق ولایت را به جرم حرف زیادی بخورند. مگر غیر از این است که برای نابود کردن هر جریانی کوچک ترین برچسبی کافی است, و چه بهتر از مجاهد, سلطنت طلب, بهایی و به طور کل ضد انقلاب.
سی سال است که حکومت با فریب های همیشگی خود همه را به انحراف کشانده و هنوز هم می کشاند. متاسفانه ما غافلیم. اگر چه من فکر می کنم این سوگیری های بی منطق, زبان گویای حکومت مطلقه است, اما هستند کسانی که از روی ناآگاهی در این راه گام می نهند. مردمی که با هر تفکر و مرامی در کنار هم داد دمکراسی می زنند, نشانه ای از متکثر بودن و هم رایی آنان در احقاق حق است. از سوی دیگر نشانه ی آن است که تعداد کسانی که در دایره ی ولایت مدار می گنجند بسیار اندک اند. ما که می دانیم تبعیض در جامعه ی ولایی از هر نظامی بیش تر است, بنابراین اشتباه بزرگی است که با خوردن برچسب های گوناگون قافیه را ببازیم و به جای همراهی در پی کینه توزی های درون گروهی و برون گروهی باشیم.
تقریبن همه ی اشخاص و احزاب در مقاطع گوناگون اشتباهات بزرگی در پرونده های خود دارند. این مهم نیست. مهم این است که از آن ها برای ساختن آینده درس گرفت. ما ایرانی ها مشکل بزرگ تری نسبت به عرب ها داریم. و آن خودبزرگ بینی و غرور بی جایی است که در رگ و خون مان ریشه دوانیده. به جای عمل کردن, ببیش تر حرف می زنیم. بیش از آنکه به حرف و استدلال دیگران گوش دهیم و منصف باشیم, فقط بر درستی ادعای خود پای می فشاریم. همه را پایین تر و خود را برتر می بینیم اما پای کار کردن که به میان می آید حاضر نیستیم قدمی برداریم. همه را محکوم می کنیم اما نمی خواهیم اشتباهات خود را بپذیریم. اگرچه واکاوی جنبش و نقاط ضعف و قوت آن مفصل تر از این هاست و کسانی هم در این باره گفته و نوشته اند, اما آنچه که در این جا به نظرم آمد خواستم کوتاه بنویسم.
اگر این روش غلطی که در فرهنگ ما ریشه زده درست نشود, فاتحه ی این جنبش و اگر دفعه ی بعدی هم باشد, همه ی جنبش ها را باید خواند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر